چند وقت پیش در طول مسیری که در حال پیاده رفتنش بودم به موجودی زخمی برخوردم ، یک گربه که پاهای عقبش بر اثر نمیدانم چی از کار افتاده بود، همان لحظه شدیدا تحت تاثیر قرار گرفتم و با خودم یکبار سناریو نجاتش را مرور کردم که او را به دامپزشکی می‌برم و مثل این کلیپ ها بجای پا ویلچر مخصوص برایش در نظر میگیرم و کلی میتوانم از این کارم احساس رضایت پیدا کنم و با آن شوآف کنم حتی، در عین حال زمانی که به نظافتش فکر کردم دیدم نه، برایم مقدور نیست که دست به نجاتش بزنم ، احتمالا هم تا حالا مرده باشد. 

 

احتمالا بگویید خب این کلا چه ربطی دارد، امروز دوباره این موضوع در ذهنم به شکل دیگری مرور شد ، امروز در خیابان ماشین یک خانم خاموش شد، درست وسط خیابان، عده زیادی آنن دست به کار شدند و شروع به هل دادن کردند، دوباره این موقعیت پیش آمده بود که کمک کنم، و البته این کار را نکردم، چون دیگر اصلا جای دستی نمانده بود برای هل دادن، اما بعد از این اتفاق یک موضوعی در ذهنم شروع به جنب و جوش کرد، در انجام دادن کارها ، خصوصا در همچین موقعیت هایی ، ذهن ما فیلتر هایی را در نظر میگیرد که مطابق ارزش باشد اما حتما لذتبخش هم باشد . یعنی ما کمتر به مردی که ماشینن وسط اتوبان خراب شده باشد کمک می کنیم ، ما کمتر به بیخانمانی که مریض باشد کمک می کنیم ، اما ما قطعا به دنبال شکار یک سگ مریض و بهبود دادن شرایط آن هستیم، و یا حتما سعی می کنیم اگر حتی دستی بر آتش نداریم یک نگاهی به مشکلی که برای آن خانم پیش آمده بیاندازیم . 

 

همه ی این مقدمه برای این بود که بگویم ما در اینچنین اقداماتمان اول لذت جویانه و بعد حسابگرانه و بعد از آن ارزشمندانه تصمیم میگیریم، اما طوری به خودمان و دیگران وانمود میکنیم که ارزشمندانه پیش رفته ایم. شاید بگویید در نگهداری از گربه فلج چه لذتی است ، لذتی که زمانی که به دیگران نشان میدهی از یک گربه فلج نگهداری میکنی ! لذتی که باعث تسکین عذاب وجدان و احساس آدم خوبی بودن را منتقل می کند و از این دست لذت هایی که رو نیستند اما حضورشان احساس می شود . 

برای همه آرمانی تر است اگر فکر کنیم نفس کمک به یک گربه فلج ، انسان بودن و روحیه بخشندگی و ازخودگذشتگی است . تا اینکه بخواهیم بپذیریم ما انتخاب می کنیم که از گربه فلج نگهداری کنیم به این دلیل که اهدافی از نگهداری آن حاصل می شود که برای ما منفعتی لذت جویانه دارد . هرچند این نافی وجود ارزش هایی که از آنها صحبت شد نیست و این همان نکته ای است که میخواهم به آن برسم . 

 

ما اصرار بیجایی به جلو انداختن ارزش ها داریم ، و از بیان انتخاب های لذت جویانه مان که اهداف دیگری را دنبال می کنند بدون پوشاندن یک لباس از جنس ارزش ، که فکر میکنیم چیزی است که این انتخاب ها را موجه می کند ، هراس داریم . این برای ما مشکلاتی را بوجود می آورد ، مثلا ما را در جایگاه اتهام به دو رویی قرار می دهد ، اگر شما به یک خانم کمک کنید و روز دیگری در همان شرایط به یک آقا کمک نکنید ، متهم به دو رویی خواهید شد ، یعنی از خودتان ارزشی بروز دادید که درتان وجود نداشته ، و این در حالی است که واقعا هم این ارزش به شکلی که ما ابرازش کردیم وجود نداشته است . ما همه در انتخاب بجا آوردن این ارزش ها حسابگر و لذت جو هستیم ، اما فکر می کنیم اگر این دو عنوان را در ارائه مان مطرح کنیم جایگاه ارزش خدشه دار می شود ، مثلا من نمیتوانم بگویم من فقط به خانم هایی که نیاز به کمک دارند کمک می کنم ، این من را هیچوقت آدم خوب و از خودگذشته ای نمی کند.(درحالی که هدف من این است که خوب و از خود گذشته به نظر برسم)  اما از طرفی اگر این را نگویم و فقط به خانم ها کمک کنم ، رفته رفته نه تنها ارزشی که به دنبال ابراز آن هستم جعل میشود بلکه در شناخت خودم از خودم و دیگران از من ، و در مدیریت رفتارم هم دچار مشکل می شوم . 

من فکر می کنم ایرادی ندارد اگر در انتخاب بجا آوردن ارزش ها ، حسابگر و لذت جو باشیم ، اصلا این خودش وجه تمایزی است که به آن در شناخت آدم ها نیاز داریم ، اما همه مان در یک جعل دسته جمعی تصمیم به این گرفته ایم که این مرز را از بین ببریم و بعد از نبود ارزش های واقعی و دورویی همدیگر ناله کنیم . 


مشخصات

آخرین جستجو ها