یک موضوعی هست که نمیدانم تا بحال چه اندازه با آن برخورد داشته اید یا اصلا از وجودش خبر داشتید یا نه ، آدم باهوش می تواند ترسناک باشد ، البته اینجا نه در مورد آدم باهوشی از جنس هانیبال در سکوت بره ها و نه کسی مثل شوهر حاله تان که سر بقیه را کلاه می گذارد حرف می زنیم و نه از ترسی از جنس این ترس ها . آدم باهوش ، در وجود آدمی که هوش کمتری دارد و کمتر می فهمد ترس می اندازد . ترسی از این جنس که با واقعیت بهترین نبودن و شایسته ترین نبودن رو به رو می شود . 


حالا ممکن است بگویید خب موضوع این وسط چیست ، موضوع جایگاهی هست که آدم های باهوش و شایسته نفرات آن جایگاه ها را به خطر می اندازند ، و به همین دلیل آن نفرات حاضر در آن جایگاه ها از آدم های باهوش و فهمیده بر حذر می باشند . به این صورت که بعد از مرحله ای از فهم و هوش ، دیگر شما شایسته یک پست مدیریتی و یک جایگاه موثر نخواهید بود ، چون اصلا این ابزار در اختیارتان قرار نمیگیرد . 


مثلا مدیر دانشگاه آزاد فلان جا ، اصلا لازم نیست آدم باهوشی باشد یا از توانایی و فهم بالایی برخوردار باشد ، چون در طول مدت خدمتی که می کند دستوراتی میگیرد که اصلا لازمه ی دریافت و اجرای این دستورات این است که آدم از هوش و فهم بالایی برخوردار نباشد . 


در وجه دیگری از ماجرا مدیر دیگری است که کارمندی دارد که دارای هوش شایستگی بیشتری نسبت به او هست ، خب این که این کارمند باید حذف شود یک واکنش طبیعی به احساس خطر در هر موجود زنده ای است . چون اگر شخص دیگری وجود دارد که از شما بیشتر می فهمد و باهوش تر است ، پس یعنی شما بهترین نیستید ، پس برای اینکه بهترین شوید باید بروید بیشتر مطالعه و مهارت آموزی کنید ؟ نه . شخص باهوش تر را حذف کنید . 



و در ادامه تمام این شایسته سالاری ها و استفاده از آدم های باهوش و فهمیده خب قطعا همین نتایج درخشان و استثنایی حاصل می شود که خب امری طبیعی به شمار می رود . 


در حقیقت حتی ورای این مساله که آدم های باهوش خطرناک هستند ، آدم ها کلا نباید زیاد هم راجع به کاری که می کنند بدانند ، مثلا ومی ندارد مادامی که یک مدیر روابط صمیمی با بالا دستی ها و پایین دستی های خود دارد ، در مورد وظایف و پیش نیاز های جایگاه مدیریتی اش زیاد بداند و آگاه باشد ، همین که شماره موبایل فلانی را دارد و بلد است چطوری 10 دقیقه حرف بزند که حداقل 8 دقیقه اش قابل پخش باشد یعنی مدیر شایسته ای است . 



اما از دست آدم های شایسته و باهوش چه کاری بر می آید ؟ هیچی ، در حقیقت آدم های باهوش و شایسته دیگر دنبال این نیستند که خودشان را اثبات کنند و یا تحول و انقلابی را رقم بزنند ، آدم های باهوش سعی می کنند از زمان محدودی که برای زندگی در اختیارشان قرار گرفته با لفظ گور بابای همه شان بهترین استفاده را کنند . اینطوری می شود که کم کم ، نه تنها دیگر رقیبی برای جایگاه های مدیریتی پیدا نمی شود ، بلکه آدم هم کم میاید و مجبور می شوند مدیر ها را هی جا به جا کنند و تا عمر هست ازشان استفاده کنند . چون آدم های باهوش که دیگر اصلا وارد رفابتی که از پیش بازنده اند نمی شوند و آدم های خنگ هم طول می کشد تا بتوانند دوره های مدیریتی را فرا بگیرند . 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها